تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۷ - ۹:۳۵
کد خبر : 4279

جامعه روشندل!!

جامعه روشندل!!

پایگاه خبری دنیای اسرار جامعه روشندل!!  به گزارش دنیای اسرار:بهادری -امروز روز من است،عصای سفیدم را باز میکنم ،صدای خفیف( تق تق) باز شدنش بهترین احساس آرامش من است ،نباشد گویی جزعی از وجودم را گم‌ کرده ام ، دستپاچه به دنبالش میگردم، برعکس شما که صبح از خواب بر می خیزید و در چشم

Print Friendly, PDF & Email

پایگاه خبری دنیای اسرار

جامعه روشندل!!

 به گزارش دنیای اسرار:بهادری -امروز روز من است،عصای سفیدم را باز میکنم ،صدای خفیف( تق تق) باز شدنش بهترین احساس آرامش من است ،نباشد گویی جزعی از وجودم را گم‌ کرده ام ، دستپاچه به دنبالش میگردم،
برعکس شما که صبح از خواب بر می خیزید و در چشم برهم زدنی صبحانه خورده و روانه کار میشوید من باید تمام گامهایم با نظم و قانون باشد هر محاسبه اشتباهی برایم دردسر است،هر جابه جایی کوچک وسایل،پیاده رو ،خیابان و ….مرا سر در گم میکند،و خلاصه نعمتی دارید که از آن بی خبرید.

از کودکی آموختم دنیا و عزیزانم را با احساس انگشتانم به قلبم مخابره کنم و( ببینم)گوشهایم چشم دیگرم بودند و عصای سفید کوچکم ،همراهم و همرازم باشد.

آنقدر حرف گفته و ناگفته دارم که هیچ سنگ صبوری را یاری شنیدنش نیست، آنقدر آنانکه (میبینند برای دیدن من و امثال من خود را به ندیدن زده اند که ترجیح میدهم امروز هم مرا نبینند)

هر کاری هم  انجام دهیم  و با هر مدرک تحصیلی باز هم با یک برچسب معلولیت  بر پیشانیم خود را راحت میکنند(کار برای شما نداریم!)

هزاران میلیارد بودجه هزینه میکنند،
میلیاردها بودجه صرف مصارف برنامه های فرهنگی و رفاهی میکنند،هزاران میلیارد برای عمران و مبلمان شهری  در جوی بی کفایتی به آب میدهند ،
اما سهم من و امثال من در این بودجه ها و رفاهیات کجا تعریف شده.

وارد پیاده رو میشوم،(خط راهی برایم کاشته اند با  رنگی متفاوت) اما به چهار راه که میرسم خط عبورم با زندگی اجتماعی به ناگاه قطع میشود، باز بر سر چهار راه زندگی سر گردان می مانم!

فردی از کنارم با عجله رد میشود شانه اش محکم با شانه ام برخورد میکند،عصایم از دستم بر زمین می افتد،خیلی عجله دارد !! مادری خم میشود و عصایم را به دستم می دهد ،صدای کودکی مرا به دنیای واقعی بر میگرداند(مامان کورِ؟؟)

لبخند تلخی بر لبم نقش میبنند( کاری که سالها کرده ام )و بغضی آشنا دوباره میهمان گلویم میشود.

با خود میگویم سهم من از زندگی در این جامعه چقدر است؟؟

روزی به نام من و به کام مسولین؟
روزی که در یک سال بر پوستر و بنر شهر چهار میخ شوم و جذب  بودجه ای شوم برای آنچه که هیچ گوشه اش شامل حال من نیست؟؟
بر کاغذ سپید کارهای بسیار شده  و با نام من پروندهای قطوری آماده گردیده که ترفیع های بسیاری را شامل  حال بعضی مدیران نموده ،اما برای فهمیدن کارها کمی به خود زحمت بدهید به خانه ام بیایید و حال و احوالم را (شما ی دنیا دیده از من نادیده) بپرسید و کلاه را قاضی کنید.
من هم یک جوانم مانند میلیونها جوان دیگر. آرزو دارم و برای رسیدن به آرزوهایم زحمت میکشم اما  وقتی افتان و خیزان خود را تا مسیری میبرم  برای رسیدن به خط شروع بعدی به پرتگاهی میرسم که برای پریدنش نیاز به بال حمایتی دارم. اما…..

گر چه تقدیرم ندیدن است،گر چه تقدیرم گریستن بدون اشک است،گرچه گرمای محبت مادر و پدر و طلوع خورشید را مجبورم با دیگر حواس خود تجربه کنم اما ناراحت نیستم ( چرا  ندیدنم هزاران بار ارجحیت به نابینایان ،بینای اطرافم دارد)

امروز روز من است خودم را نمیبینم اما میدانم تصویرم در سرتاسر جهان بر در و دیوار شهرها آویخته شده اما  می خواهم با صدای بلند فریاد بزنم
(من نیاز به ترحم ندارم نیاز من توجه در عمل است نه کلام)
روزم را‌ پاس  ندارید بلکه توانمندی و حقوقم را در جامعه ایی که من نیز سهمی از آن را دارم باور کنید.

Print Friendly, PDF & Email

برچسب ها : ،

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.